*ان روز ها را یادت هست؟*

دردودل

حرف هايي ناگفته از عمق وجود

ان روز ها را یادت هست؟

چه عاشقانه می نوشتیم...

چه عاشقانه می گرسیتیم...

یادت هست حرف هایمان بوی صداقت می داد؟

نگاهمان گرم ترین بود...

لبخندمان لبخند بود و

گریه هایمان گریه...

درد ودل هارا یادت هست؟

چه زیبا بود ان روزها...

چه زیبا بود...

چقدر سخت شده این دلها...

چه نوشتن ها خالی از عشق شده...

چه حرف ها بوی نفرت می دهد...

بوی دورویی می دهد...

می بینی

نه دیگر من همان عاشق همیشگی ام

نه تو همان معشوقه ی همیشگی

چقدر دور شده ایم

نه دیگر باهم هستیم

نه باخدایمان

نه دیگر عاشقانه می گرییم

نه صادقانه حرف می زنیم

چقدر خدا صبور است که این دورویی را می پذیرد

همه از سنگ شده ایم...

نه دیگر لیلی هست نه مجنون!

نه دیگر

.

.

.

همه چیز را فراموش کرده ایم

حتی هق هق های شبانه

حتی لحظه لحظه ی خاطراتمان را

ای کاش البوم خاطرات را ورق بزنیم

شاید

کمی از عاشقانه ها بازگشت...!



نظرات شما عزیزان:

رعنا
ساعت15:07---29 آبان 1392
چه روز هایی بود
چقدر زود گذشت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت18:40توسط عاشق | |